شرط!
عقل اگر گاهی هوادار جنون شد عیب نیست
گاه گاهی عشق هم همرنگ منطق میشود ...
میرسد روزی که شرط عاشقی دلدادگی است
آن زمان هر دل فقط یک بار عاشق میشود !
عقل اگر گاهی هوادار جنون شد عیب نیست
گاه گاهی عشق هم همرنگ منطق میشود ...
میرسد روزی که شرط عاشقی دلدادگی است
آن زمان هر دل فقط یک بار عاشق میشود !
نخستین نگاهی كه ما را به هم دوخت ،
نخستین سلامی که در جان ما شعله افروخت،
نخستین کلامی که دلهای ما را به بوی خوش آشنایی سپرد،
وبه مهمانی عشق برد...
پر از مهر بودی
پر از نور بودم
پر از شوق بودی
پر از شور بودم
چه خوش لحظه هایی که از هم
نگاهی ربودیم و رازی نهفتیم
چه خوش لحظه هایی که می خواهمت را
به شرم و خموشی نگفتیم وگفتیم
و حالا
چو رسوا کرد ما را درد عشقت،
همی کوشم به رسوا کردن دل !!!
پاسخ: امروز هرگاه (چنین) و (چنان) به عنوان وابسته ی پیشین یک گروه اسمی به کار روند در پایان این گروه حتما یک (ی) ظاهر می شود، از آن جا که وجود (ی) در این حالت، اجباری است نه اختیاری و نمی توان آن را در تقابل با هیچ تکواژ دیگری دانست، نباید آن را عنصری مستقل به شمار آورد بلکه باید آن را جزئی از وابسته های پیشین (چنین) و (چنان) به شمار آورد که از آنها جدا افتاده است به عبارت دیگر اگر «چنین و چنان » وابسته ی پیشین گروه اسمی باشند. همیشه با جزء گسسته خود، یعنی (ی) که در پایان گروه اسمی می آید، همراه اند و نمی تواند در این موارد (ی) را یک تکواژ مستقل بایک وابسته ی جداگانه به شمار آورد، پس به جای آن که بگوییم در فارسی دو تکواژ (چنین) و (چنان) داریم، باید بگوییم در زبان فارسی دو تکواژ (چنین …ی) و ( چنان …ی) داریم که همیشه واژه های همراه آنها در محل (…) قرار می گیرد. چنین کتابی، چنان مردی. تکواژ های چه، هر ، هیچ نیز اغلب همین وضعیت را دارند : چه آدم هایی پیدا می شوند! هر کسی برای کاری ساخته شده است . هیچ چراغی روشن نبود.
سوال: فریده و حمیده چند تکواژ است؟
پاسخ: دو تکواژ. فرید و حمید تکواژ آزاد و (ه) تکواژ وابسته اشتقاقی.
اگر بگوییم (-ِ) (ه / هه) تکواژ نیست ،باید بپذیریم که فریده و حمیده همان فرید و حمیدند در حالی که چنین نیست پس بهتر است بگوییم «-ٍ»(ه) تنها در پایان اسم های خاص، به مفهوم تانیث دلالت دارد، پس در این موارد خاص، این عنصر ، یک تکواژ به شمار می آید و از آن جا که واژه ی جدید می سازد، ( به این دلیل که نمی توان به فریده و حمیده ، فرید و حمید گفت و بعد ادعا کرد که این دو، گونه های آزاد هم اند) اشتقاقی است.
سوال: راه شناخت ساده ی مجاز چگونه است،
پاسخ: کلمه را بر می داریم و جای آن حقیقت مورد نظر را قرار می دهیم ، باید صددرصد معنی حاصل شود. به عبارت دیگر مجاز را بر می داریم و حقیقت را جای آن می گذاریم باید صددرصد معنی بدهد، مثل( کلاس، درس می خواند) از جمله (کلاس) را بر می داریم جای آن (بچه ها) می گذاریم صددرصد جمله معنی می دهد.( بچه ها درس می خوانند)
• ایران برنده شد ← تیم برنده شد.
• ( دامن از خاک بر چیدم) به جای خاک دنیا قرار می دهیم، جمله معنی می دهد ( دامن از دنیا بر چیدم). مجاز نمی تواند چند کلمه با جمله باشد مجاز یک لفظ است مثل: ( جهان دل نهاده بر این داستان) به جای (جهان) (مردم) می گذاریم. می شود (مردم دل نهاده اند بر این داستان) پس مجاز، یک لفظ است بر چند معنی که یک معنای آن حقیقی و بقیه ی معناها غیر حقیقی است.
سوال: تفاوت (نماد) و (استعاره) چیست؟
مشبه در استعاره یک چیز ودر نماد چند چیز است.
مثلا یکی عکس کبوتری می کشد و آزادی را اراده می کند، یکی دیگر کبوتری می کشد وشهادت را مطرح می سازد و دیگری شهید را اراده می کند وقتی کبوتر را در معنای استعاری شهید، شهادت، آزادی، صلح، رهایی و…… به کار می بریم، نماد است. در حالی که وقتی می گوییم ( زبادام تر، آب گل را بریخت) بادام تر، استعاره از چشم است و مشبه ، فقط چشم است.
نی در مصراع: بشنو از نی چون حکایت می کند. استعاره است یا نماد؟
بهتر است برای دانش آموزان ، خیلی نماد مطرح نشود و به راحتی بگوییم(نی) استعاره است.
( پخته وخام) در بیت زیر ، نماد است یا استعاره؟
در نیابد حال پخته ، هیچ خام پس سخن کوتاه باید والسلام
پخته وخام، صفت در معنای استعاری است. اگر پخته وخام، با هم یک کل اراده کند، کنایه است. به عبارت دیگر اگر دو کلمه متضاد در کنار هم قرار بگیرد و از آن ها یک مفهوم اراده شود، کنایه است مانند: شب و روز، کنایه از همیشه است.
سوال : منظور از چاپ سنگی چیست.
پاسخ: ساده ترین انواع چاپ که قبل از چاپ سر بی و اختراع ماشین چاپ معمول بود. که نوشته را روی یک پاره سنگ صاف صیقلی بر می گرداندند. سپس با وسایل مخصوص از روی سنگ هر چند نسخه ای که لازم بود چاپ می کردند(مقابل چاپ سربی)
جناس تام
(همگونی)جناس تام که هنری ترین گونه ی این آرایه شمرده تواند شد که دو پایه در گفت و نوشت به یکبارگی یکسان باشد( بدیع: دکتر جلال الدین کزازی)
زکوی میکده دوشش به دوش می بردند امام شهر که سجاد می کشید به دوش
دوش آگهی ز یار سفر کرده داد باد من نیز دل به باد دهم، هر چه بادباد
عشق شوری در نهاد ما نهاد جان مادر پوسته ی سودا نهاد
بنابراین زمانی بین دو کلمه جناس تام می تواند باشدکه هر کلمه در لغت نامه ی فارسی یک مدخل مستقل با معنی ویژه ی خود داشته باشد یعنی واژه ا ی با یک مدخل قاموسی، با واژه ی همسان خود در معنی استعاری، کنایی، نمی تواند جناس تام درست کند ومعنی استعاری، کنایی ، مجازی، جواز بر دریافت جناس تام نیست. مثال:
خلد گر پا خاری آسان بر آرم چه سازم به خاری که بر دل نشیند
بین در واژه ی فوق جناس وجود ندارد چون : هر دو واژه درمعنی قاموسی یکی هستند فقط در مصرع دوم خار درمعنی استعاری (عشق – درد و……) است و این معنی استعاری دال بر جناس نمی تواند باشد.
خرگم شده را بخواند کای یار اینک خرتو بیار افسار.
بین واژه های مشخص شده جناس نیست. به همان دلیل فوق
در شمار ار چه نیاورد کسی حافظ را شکرکان محنت بی حد و شمار آخر شد
بین دو واژه فوق جناس نیست چون هر دو در معنایی قاموسی یکی است فقط ( شمار) در مصرع اول در زنجیره ی گفتار با قرار گرفتن در کنار عبارت فعلی (در …………….نیاوردن) معنی کنایی می دهد. به تنهایی همان (شمار) است نه چیز دیگر.
( یک ره زره دجله منزل به مداین کن وز دیده دوم دجله بر خاک مداین ران)
جناس نیست.
بسامد موضوعي سوالات كنكور زبان و ادبیات فارسي رشته ی تجربی در سال هاي 85-89
|
موضوع
سال |
معني لغت |
املا |
حفظ شعر |
درك مطلب و ارتباط معنايي |
آرايه هاي ادبي |
تاريخ ادبيات و درآمدها |
دستور و نگارش |
|
89 |
3 |
2 |
|
8 |
4 |
3 |
5 |
|
88 |
3 |
2 |
|
9 |
3 |
3 |
5 |
|
87 |
3 |
2 |
|
9 |
3 |
3 |
5 |
|
86 |
2 |
3 |
1 |
9 |
2 |
3 |
4 |
|
85 |
1 |
3 |
|
9 |
3 |
3 |
6 |
|
موضوع سال |
واج تكواژ واژه |
اجزاي جمله |
ساخت واژه |
نگارش |
تركيب وصفي و اضافي |
وابسته ها |
فرایند واجی |
|
89
|
2 |
2 |
1 |
1 |
|
|
|
|
88
|
2 |
1 |
1 |
|
1 |
|
|
|
87 |
1 |
1 |
2 |
1 |
|
|
|
|
86
|
1 |
1 |
1 |
|
|
1 |
|
|
85 |
1 |
1 |
1 |
1 |
|
1 |
1 |
اجازه بدهید یک نفر از احساساتتان درمورد چیزی که در فکرتان است باخبر شود.
ما معمولاً همه چیز را در دلمان نگه میداریم؛ اینکه اجازه دهید کسی وارد منطقه امنتان شود راهی عالی برای نشان دادن اعتماد و قدردانی است.
البته باید خودتان قضاوت کنید که حرف زدن درمورد چه چیزی مناسب است—نباید کاری کنید که دیگران را وارد مشکلاتتان کنید،
در آن « مبارک سحرها و فرخنده شبها » که « آه سحرخيزان سوي گردون » شود و « دعاي شب خيزان در شکر دهانان » در آويزد
و « دعاي گوشه نشين بلا گردان » و « راه خلوتگه خاص » را به سالکي بپيمايند
و او رااز « شعشه پرتو ذات » بي خود کنند و « باده از جام تجلاي صفات » بدهند ،
آيا مي توانيم اميد ببريم « که نسيم سحري بندگي » ما را بدان محبوب برساند ؟
دلتنگی همیشه از ندیدن نیست لحظه های دیدار با همه زیبایی گاه پر از دلتنگی است
درنگاه کسانی پرواز کن که برای دیده شدن نیاز به فرود نداشته نباشی
مهم نیست که قفل ها دست کیست، مهم آنست که کلیدها دست خداست!
که سوارت می کند بر پشت رخش
سر مدزد از سرفراز تاج ده
کو ز پای دل گشاید صد گره
با که گویم در همه ده زنده کو
سوی آب زندگی پوینده کو
تو به یک خواری گریزانی ز عشق
تو بجز نامی چه می دانی ز عشق
عشق را صد ناز و استکبار هست
عشق با صد ناز می آید به دست
عشق چون وافیست وافی می خرد
در حریف بی وفا می ننگرد
عهد فاسد بیخ پوسیده بود
وز ثمار و لطف ببریده بود!

روشن از پرتوی رویت نظری نیست که نیست
منت خاک درت بر بصری نیست که نیست
ناظر روی تو صاحب نظرانند آری
سر گیسوی تو در هیچ سری نیست که نیست
اشک غماز من ار سرخ برآمد چه عجب
خجل از کرده خود پرده دری نیست که نیست
از حیای لب شیرین تو ای چشمه نوش
غرق آب و عرق اکنون شکری نیست که نیست
شیر در بادیه عشق تو روباه شود
آه از این راه که در وی خطری نیست که نیست
آب چشمم که بر او منت خاک در توست
زیر صد منت او خاک دری نیست که نیست!

عیسی"ع" در آخرین دقایق برای یک لحظه دچار تردید پیامبرانه شد که نکند همه چیز خطا بوده است و خدایی در صحنه دنیا نیست.
عیسی پس از تحمل رنج های بسیارو زخم ها بر روی دار در حال مناجات از خدا گله کرد در حالی که . قبل از این لحظه فقط شکر می گفت ولی امام حسین در آخرین لحظات عمرش شکایت نکرد و گفت: خدایا، من راضی به رضای تو هستم.
این قیاس، تفاوت روحیه این دو بزرگوار را نشان می دهد!
رفتار عاشقانه ی امام حسین شهادت می دهد که او یکی از مصادیق عالی آیات پایانی سوره فجر ( یا ایتها النفس المطمئنه....) هست که با کمال رضایت و بدون شکایت و برخوردار از نفس مطمئنه به سوی پرودگار شتافت!
يكي از درس هايي كه عاشورا به ما مي دهد اين است كه تاریخ به هیچکس ضمانت نمی دهد که وقتی شما حرکتی را راه بیاندازی تا آخر پاک و بي آلايش باقی بماند. خیلی اتفاقات در تاریخ می افتد که خوشبینی و خوش خیالی را از ما می گیرد و این تصور را باطل می سازد که اگر محکم کاری کنیم دیگر همه چیز الی الابد بر وفق مراد خواهد بود .
در جامعه ای که پیامبر ساخته بود کسانی به نام خلافت نبوی ،به نام حکومت اسلامی ، به نام جانشینی پیامبر برمسند نشستند که سر فرزندان پیامبر را بریدند و آب از آب هم تکان نخورد. سلسله بنی امیه پس از یزید دهه ها ادامه یافت تا سرانجام بنی عباس آنها را ساقط کردند. اگرچه به قول یک شاعر عرب آنها هم در قساوت و بیداد گری بنی امیه را رو سفید کردند.
بنابراین در تاریخ هیچ تضمینی وجود ندارد و هر لحظه باید مراقب بود. کج روی ها و انحرافات از جاهای کوچک شرو ع می شود . در کربلا در خود جامعه ای که پیامبر ساخته بود این فاجعه بزرگ به وقوع پیوست و آثار آن تا به امرز باقی است و تا کنون علاج نشده است. بنابراین باید برگشت و بررسی کرد و ديد کار ازکجا خراب شده است!
اصحاب اندیشه با فرانسیس فوکویاما پژوهشگر و تاریخنگار ژاپنیالاصل، تبعه آمریکا، نویسنده کتاب معروف «پایان تاریخ» و یکی از متفکرین عرصه نومحافظه کاری، آشنا هستند. وی در سال ۱۳۶۷ در یک سخنرانی با عنوان «باز شناسی هویت شیعه» که بخشی از آن در ایران هم منتشر شد، میگوید:
«شیعه پرندهای است که افق پروازش خیلی بالاتر از تیرهای ماست. پرندهای که دو بال دارد، یک بال سبز و یک بال سرخ، بال سبز این پرنده مهدویت و عدالتخواهی و بال سرخ او، شهادتطلبی است که ریشه در کربلا دارد. این دو بال شیعه را فنا ناپذیر کرده است.
فوکویاما حرف مهمتری هم می زند و می گوید:
« اما این پرنده زرهی به نام ولایت پذیری به تن دارد که با آن زره قدرتش دوچندان میشود. در میان مذاهب اسلامی، شیعه تنها مذهبی است که به ولایت فقیه نظر دارد. یعنی فقیه می تواند ولایت داشته باشد، این نگاه، برتر از نظریه نخبگان افلاطون است.»
وی راه برخورد با این جریان را تضعیف ولایت فقیه می داند. فوکویاما می گوید:
«در صورت تضعیف ولایت فقیه، رفاه طلبی جای شهادت طلبی را می گیرد و پس از آن اندیشه عدالت خواهی و انتظار نیز از جامعه رخت بر می بندد.»
وی در این رابطه نظریه «مهندسی معکوس» را ارائه داده و توصیه می کند که:
«مهندسی معکوس برای مقابله با شیعیان این است که ابتدا باید ولایت فقیه را خط بزنید و تا این را خط نزنید، نمیتوانید بال های سبز و سرخ یعنی کربلا و مهدویت را بی خاصیت کنید. برای پیروزی بر یک ملت باید میل مردم را تغییر داد، لذا ابتدا ولایت فقیه را خط بزنید، پس از آن، شهادتطلبی به رفاهطلبی تغییر میکند. اگر این دو تا ـ یعنی ولایت و شهادت ـ را خط زدید خود به خود اندیشههای امام زمانی و مهدویت هم از جامعه شیعه رخت بر میبندد.»
کورخواندی آقای فوکو!!
یک سال را به خاطر یک ماه زنده ایم
دنـیــای مــا بدون مـحـرم نمی شود!

دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت:
آمدم ؛ نعره مزن ؛ جامه مدر ؛ هیچ مگو
گفتم:«ای عشق من ازچیز دگر می ترسم »
گفت « آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو »


یک عرابی بار کرده اشتری
دو جوال زفت از دانه پری
او نشسته بر سر هر دو جوال
یک حدیث انداز کرد او را سؤال
از وطن پرسید و آوردش بگفت
واندر آن پرسش بسی درها بسفت
بعد از آن گفتش که این هر دو جوال
چیست آکنده بگو مصدوق حال
گفت اندر یک جوالم گندمست
در دگر ریگی نه قوت مردمست
گفت تو چون بار کردی این رمال
گفت تا تنها نماند آن جوال
گفت نیم گندم آن تنگ را
در دگر ریز از پی فرهنگ را
تا سبک گردد جوال و هم شتر
گفت شاباش ای حکیم اهل و حر
این چنین فکر دقیق و رای خوب
تو چنین عریان پیاده در لغوب
رحمش آمد بر حکیم و عزم کرد
کش بر اشتر بر نشاند نیک مرد
باز گفتش ای حکیم خوشسخن
شمه ای از حال خود هم شرح کن
این چنین عقل و کفایت که تراست
تو وزیری یا شهی بر گوی راست
گفت این هر دو نیم از عامه ام
بنگر اندر حال و اندر جامه ام
گفت اشتر چند داری چند گاو
گفت نه این و نه آن ما را مکاو
گفت رختت چیست باری در دکان
گفت ما را کو دکان و کو مکان
گفت پس از نقد پرسم نقد چند
که توی تنهارو و محبوب پند
کیمیای مس عالم با توست
عقل و دانش را گوهر تو بر توست
گفت والله نیست یا وجه العرب
در همه ملکم وجوه قوت شب
پا برهنه تن برهنه می دوم
هر که نانی می دهد آنجا روم
مر مرا زین حکمت و فضل و هنر
نیست حاصل جز خیال و درد سر
پس عرب گفتش که رو دور از برم
تا نبارد شومی تو بر سرم
دور بر آن حکمت شومت ز من
نطق تو شومست بر اهل زمن
یا تو آن سو رو من این سو می دوم
ور ترا ره پیش من وا پس روم
یک جوالم گندم و دیگر ز ریگ
به بود زین حیله های مرده ریگ
احمقی ام پس مبارک احمقیست!!
که دلم با برگ و جانم متقیست
گر تو خواهی کت شقاوت کم شود
جهد کن تا از تو حکمت کم شود
حکمتی کز طبع زاید وز خیال
حکمتی نی فیض نور ذوالجلال
حکمت دنیا فزاید ظن و شک
حکمت دینی برد فوق فلک
زوبعان زیرک آخر زمان
بر فزوده خویش بر پیشینیان
حیله آموزان جگرها سوخته
فعلها و مکرها آموخته
صبر و ایثار و سخای نفس و جود
باد داده کان بود اکسیر سود
فکر آن باشد که بگشاید رهی
راه آن باشد که پیش آید شهی
شاه آن باشد که پیش شه رود
نه به مخزنها و لشکر شه شود
تا بماند شاهی او سرمدی
همچو عز ملک دین احمدی!


بازمانده ي خانه ي مولانا در بلخ!