روی تو
جز دیدن روی تو مرا رای دگر نیست
جز وصل توام هیچ تمنای دگر نیست
این چشم جهان بین مرا در همه عالم
جز بر سر کوی تو تماشای دگر نیست
وین جان من سوخته را جز سر زلفت
اندر همه گیتی سر سودای دگر نیست...!
........................... !
جز دیدن روی تو مرا رای دگر نیست
جز وصل توام هیچ تمنای دگر نیست
این چشم جهان بین مرا در همه عالم
جز بر سر کوی تو تماشای دگر نیست
وین جان من سوخته را جز سر زلفت
اندر همه گیتی سر سودای دگر نیست...!
........................... !
دنیا گرده!
گاهي احساس مي شود به آخر رسیدی
شاید در نقطه شروع باشی!
آري تو را دوست دارم ،وگر اين سخن باورت نيست
اينك نگاه ستايشگرم از زبانم رساتر !
........................... !
منزوي !
...
تو بزن یاربنا آب طهور تا شود این نار عالم جمله نور
گرتو خواهی آتش آب خوش شود گر نخواهی آب هم آتش شود!
هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
نبود بر سر آتش ميسرم که نجوشم
بهوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
شمايل تو بديدم نه عقل ماند و نه هوشم
حکايتی ز دهانت به گوش جان من آمد
دگر نصيحت مردم حکايت است به گوشم
مگر تو روی بپوشی و فتنه باز نشانی
که من قرار ندارم که ديده از تو بپوشم
من رميده دل آن به که در سماع نيايم
که گر به پای درآيم به در برند به دوشم
بيا به صلح من امروز در کنار من امشب
که ديده خواب نکردست از انتظار تو دوشم
مرا بهيچ بدادی و من هنوز برآنم
که از وجود تو موئی به عالمی نفروشم
به زخم خورده حکايت کنم ز دست جراحت
که تندرست ملامت کند چو من بخروشم
مرا مگوی که سعدی طريق عشق رها کن
سخن چه فايده گفتن چو پند می ننيوشم
براه باديه رفتن به از نشستن باطل
و گر مراد نيابم بقدر وسع بکوشم!!!
بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران
کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران
هرکاو شراب فرقت روزی چشیده باشد
داند که سخت باشد قطع امیدواران
با ساربان بگویید احوال اب چشمم
تا بر شتر نبندد محمل به روز باران
چندین که برشمردم از ماجرای عشقت
اندوه دل نگفتم الا یک از هزاران
سعدی به روزگاران مهری نشسته بر دل
بیرون نمی توان کرد حتي به روزگاران
چندت کنم حکایت شرح این قدر كفايت
باقی نمی توان گفت الا به غمگساران!!!
.......................... !
نقل قول
ما از وقتي كه به گفته ي آل احمد ، " سنت شهادت را فراموش كرده ايم و به مقبره داري شهيدان پرداخته ايم ، مرگ سياه را ناچار گردن نهاديم " به جاي شيعه ي علي بودن ، شيعه ي حسين بودن، شيعه ي زينب بودن يعني پيرو شهيدان بودن ، زنان و مردان ما عزادار شهيدان شده اند و بس ، در عزاي هميشگي مانده ايم !
وقتي شعر خوبي را مي خوانم ، به نظرم مي آيد كه كلمات به شكل مرغان زيبا و تيز بالي ، پر بازكرده ، معاني و مفاهيم را در آغوش مي گيرند .
از تماشاي اين تابلو كه هرچه شعر بلند تر باشد ، روشنتر و وسيع تر است ،حالتي كه گوينده در حين سرودن شعر داشته ، در من هم كه خواننده ي آن اثر هستم بيدار مي شود . هر چه اين حالت عميق تر و پاكتر و زلال تر باشد ، مقام شعر در نظر من بالاتر مي رود اين كيفيت را در اشعار شما كاملا درك مي كنم!