با تو چو تیر راستم

دوش چه خورده ای دلا راست بگو نهان مکن

چون خمشان بی گنه روی بر آسمان مکن

 باده خاص خورده ای نقل خلاص خورده ای

بوی شراب می زند خربزه در دهان مکن

روز الست جان تو خورد می ز خوان تو

خواجه لامکان تویی بندگی مکان مکن

دوش شراب ریختی وز بر ما گریختی

بار دگر گرفتمت بار دگر چنان مکن

 من همگی تراستم مست می وفاستم

با تو چو تیر راستم تیر مرا کمان مکن

 ای دل پاره پاره ام دیدن او است چاره ام

او است پناه و پشت من تکیه بر این جهان مکن

ای همه خلق نای تو پر شده از نوای تو

گر نه سماع باره ای دست به نای جان مکن

 نفخ نفخت کرده ای در همه دردمیده ی

چون دم توست جان نی بی نی ما فغان مکن

 کار دلم به جان رسد کارد به استخوان رسد

ناله کنم بگویدم دم مزن و بیان مکن

 ناله مکن که تا که من ناله کنم برای تو

گرگ تویی شبان منم خویش چو من شبان مکن

 هر بن بامداد تو جانب ما کشی سبو

کای تو بدیده روی من روی به این و آن مکن

شیر چشید موسی از مادر خویش ناشتا

گفت که مادرت منم میل به دایگان مکن

 باده بپوش مات شو جمله تن حیات شو

باده چون عقیق بین یاد عقیق کان مکن

باده عام از برون باده عارف از درون

بوی دهان بیان کند تو به زبان بیان مکن

  از تبریز شمس دین می رسدم چو ماه نو

چشم سوی چراغ کن سوی چراغدان مکن!!!

...........................   !

پيش از تو

پیــــش از تو آب معنی دریا شدن نداشـت

شب مانده بود و جرأت فردا شدن نداشـت

بسیـــار بـــود رود در آن برزخ کبـــــــــــود

اما دریـغ، زهـــره ی دریــا شدن نداشــت

در آن کویـــر سوختــــــه، آن خاک بی بهار

حتی علـــــف اجازه ی زیبــا شدن نداشت

گم بود در عمیــــق زمین شــــانه ی بهـار

بی تو ولی زمینــــــه ی پیدا شدن نداشت

دل ها اگــر چه صـاف، ولی از هراس سنگ

آیینـــه بـود و میـل تمـاشـا شـدن نـداشـت

چون عقده ای به بغض فرو بود حرف عشق

ایـن عقـده تا همیشه سر وا شدن نداشت

شامگاه سيزده خرداد ، ملكوتيان ، ميزبان امام عشق شدند

يادش ، عاشقانه ، در دلمان جاودانه باد!                                         

حرف آخر

ياد داشت - با تاخير

درس ها تمام شد- اميدوارم طي مدتي كه با شما بودم ، وقتتان را تلف نكرده باشم

از صميم دل دعا مي كنم كه همواره زبانتان گويا ، كلامتان رسا  و نوشته هايتان شيوا باشد

و نيز روزگارتان تا مرز روشن خورشيد ، آفتابي باد

پيروز باشيد و خدا نگهدارتان

خرداد 92- امضا ... !

اند ر احوالات مناظره

ز حق توفيق خدمت خواستم، حق گفت پنهانی

چه توفیقی از این برترکه خلقی را بخندانی!

مناظره بود يا خنده بازار؟!
دست مريزاد عمو عزتي!!!

نگذاشت

همان ناشناسي كه دلم را با او آشنا مي يافتم ،

نگذاشت تا با اين آشنا ها كه دلم با آنها يگانگي مي كرد ، بمانم!