نقل قول
دُلهَم
در بین اصحاب عاشورایی سیدالشهدا علیه السلام ، داستان زهیربن قین از جذاب ترین داستانهاست.
داستان مردی که از دعوت سیدالشهدا علیه السلام خبر داشت و علیرغم عثمانی مذهب بودنش، به حقانیت امام و باطل بودن دستگاه جور معترف بود؛ اما نمیخواست به قافلهی عاشورائیان بپیوندد. فرق زهیر با خیلیهای دیگر که دعوت امام را میشنیدند در این بود که آنها هنوز تصمیم نگرفته بودند که حسینی باشند اما زهیر، تصمیم گرفته بود که حسینی نباشد.
عزمش را جزم کرده بود که مبادا نگاهش به نگاه پسر دختر پیامبر بیفتد. اگر دنیا دیگران را فریب داده بود و از امام غافل کرده بود، زهیر خودش دنیا را انتخاب کرده بود و در دلش دست رد به سینهی امام زده بود. هرجا که پسر دختر پیامبر، خیمه میزد، زهیر، خیمه اش را جمع میکرد و به جای دورتری میرفت. حساب دستش بود که مبادا با امام هم منزل شود. زهیر خوب میدانست برای اینکه در تصمیمش موفق شود فقط باید مراقب یکچیز باشد. اینکه چشمهایش به چشمهای امام نیفتد.
امام، اما گوهری را که در وجود زهیر بود خوب میشناخت. موقعش که رسید، زهیر را به دام انداخت. او را مال خودش کرد. زهیر وقتی داشت با پای خودش به خیمهی امام میرفت، خوب میدانست که برگشتی در کار نیست. تاریخ نوشته که زهیر وقتی نگاهش به نگاه سیدالشهدا افتاد حسینی شد اما من فکر میکنم زهیری که اینقدر از نگاه امام فرار میکرد، لابد وقتی قبول کرد که به خیمهی امام برود و همان موقع که از خیمهی خودش بیرون میآمد، حسینی شده بود. حالا خیلی از ما به مقام زهیر رشک میبریم و با مرور داستانش بر حال و روز خودمان اشک میریزیم.
در دستگاه الهی گاهی خیلی مقامات و درجات را به کسانی میدهند که تصورش برای ما ساده نیست. خدا به حکم پرده نشینیاش، نقشهای مهم آفرینش را هم به بندگان پرده نشینش میدهد. در بلندمرتبگی زهیر و همهی اصحاب عاشورایی سیدالشهدا هیچ کس شک و شبهه ای ندارد. اما سیدالشهدا اصحاب گمنامی هم دارد که کمتر از مقامشان یاد میکنیم. معلوم نیست فردای محشر وقتی بخواهند نام یاران عاشورایی امام را به ترتیب بخوانند نام زهیر را زودتر بخوانند یا نام همسرش را. بیدار کردن کسی که خودش را به خواب زده خیلی سخت تر از بیدار کردن کسی است که خواب است. زهیر خودش را به خواب زده بود وگرنه زیر چشمی کاروان عاشورا را رصد میکرد. کافی بود که زهیر در تیررس نگاه امام آفتابی شود. شکارش برای امام ساده بود. همت را کسی کرد که این شکار گریزپا را آرام آرام به سمت دام کشاند.زهیر فکر همهجا را کرده بود جز اینجا را. عظمت حماسه ی دُلهَم –همسر زهیر- به زنانهبودن آن است. حماسه ای از جنس همان نرمش و لطافتی که زنان میدانند و بس. تاریخ فقط همین را نوشته است که دُلهَم به زهیر گفت: سبحانالله! پسر رسول خدا برایت پیام میفرستد و تو تأمّل میکنی؟ برو و حرفش را بشنو و برگرد. همه ی راز شکسته شدن سرسختی زهیر در نرمی و لطافت همین چند کلمه است. امام صادق علیه السلام فرمود تکان دادن دلها از تکان دادن کوهها سخت تر است. دُلهَم، این کوه سخت را که نه، این سخت تر از کوه را با نرمش و لطافت زنانه اش نه تنها تکان داد که از جا درآورد و دست زهیرش را گذاشت در دست ولیّش.!!!
