جستاری در فارسی!
به تقاضای (حبیب )!!
*معنی «آزادی» در بیت (بر چنین دختری به آزادی
اختیارت کنم به دامادی) چیست؟
پاسخ: آزادی در لغتنامه به معنی: «، آزادگی، قدرت انتخاب و اختیار، اصالت ، جمیعت خاطر، ، رفاه و آسایش، رستگاری، وارستگی، خشنودی ، دربند نبودن، شادی و خرمی و ...» در این بیت به معنی حق شناسی و تشکر است. کاربرد واژه ی «آزادی» در همین معنی در متون گذشته سابقه دارد.
دختراو را دهم به آزادی ارجمندش کنم به دامادی (نظامی، ادامه ی همین داستان)
- سپاس و ستایش و آزادی از ما خدای را (تفسیر قرآن عظیم – به نقل از لغت نامه ی دهخدا)
- اوست خدای که نیست خدایی مگر او، داور است و او را سزد سپاس و آزادی در این جهان و آن جهان (تفسیر سورآبادی)
- گفتم ای الله شکر و آزادی و ستودن همه ی اجزای عالم تو راست (معارف بهاء ولد)
*معنی «صاحب خبر» در بیت سعدی (گوشم به راه تا که خبر می دهد ز دوست / صاحب خبر بیامد و من بی خبر شدم) چیست؟
پاسخ: در فرهنگ های لغت، صاحب به معنی ملازم، دوست، معاشر و یار آمده است و صاحب خبر به معنی پیک و قاصد و ایلچی ثبت شده است. دکتر انوری در شرح بیت مورد نظر، صاحب خبر را «آن که خبر مربوط به اوست، در این جا معشوق، دوست» معنی کرده اند.
در ترکیب هایی مثل صاحب قرآن، صاحب منصب، صاحب دل و ... صاحب معنی دارندگی و مالکیت دارد. با عنایت به این ترکیبات صاحب خبر کسی است که دارای خبر و پیغامی باشد؛ یعنی پیک و قاصد. اما با توجه به لطافت روح و ظرافت احساس سعدی ومحتوای کلی غزل، نظر دکتر انوری زیبا و پذیرفتنی به نظر می رسد.
*مفهوم کلی (باغ بی برگی / خنده اش خونی است اشک آمیز / جاودان بر اسب یال افشان زردش/ می چمد در آن / پادشاه فصل ها پاییز) چیست؟ پاییز مفهوم مثبت دارد یا منفی؟
پاسخ:
در توضیحات ارائه شده در صدر درس از سوی مؤلفان محترم کتاب درسی، نارسایی هایی هست که ممکن است باعث به خطا رفتن ذهن دانش آموزان شود؛ با توجه به نمادهای به کار رفته در شعر، باغ پاییزی نمادی از جامعه ی خفقان زده ی عصر شاعر است که ظلم و استبداد بر آن حکومت میکند و هیچ کس توجهی به باغ ندارد و باغ بی برگ و بار در زیر ضربات باد و باران ویرانگر رو به اضمحلال است؛ همان باغی که روزی پر برگ و سر سبز و چشم نواز بود و شاخسار گشن آن با میوههای خوش سر بر آسمان می سایید و یادآور گذشته های پرافتخار نه چندان دور . پس فاتحانه خرامیدن پاییز در فضای سرد و ساکت باغ، نه تنها مظهر زیبایی نیست که طنزی تلخ و گزنده است و فضای اجتماعی عصرشاعر به ریشخند گرفته شده است.
*معنی بیت دوم از تغزل معروف رودکی چیست؟
(بوی جوی مولیان آید همی یاد یار مهربان آید همی)
(آب جیحون از نشاط روی دوست خنگ ما را تا میان آید همی)
پاسخ: بیت دوم را به دو گونه می توان معنی کرد: الف- آب جیحون به نشاط و شادی دیدار پادشاه به وجد آمده و بالا می آید تا از شاه استقبال کند.
ب- آب جیحون به شادی دیدار دوست تا کمرگاه اسبان ما بیش تر برنمی آید و هنگام گذر ما را غرق نمی کند تا به سادگی از آن گذر کنیم (نظر دکتر خطیب رهبر) و این که دلایلی که نشان میدهد معنی دوم (فروکش کردن آب رودخانه) صحیح تر باشد:
1-« دوست» همان معشوقکان و دوستان و اهل و عیال است که لشکریان در بخارا دارند و مسلماً همراه پادشاه به این سفر طولانی نیامده اند و همین امر یکی از انگیزه های قوی تحریک پادشاه برای حرکت می باشد. بنابراین یار مهربان که بوی و یاد او را نسیم و باد برای پادشاه می آورد، همان معشوقکان پادشاه و لشکریان در بخارا است.
2- واژه ی دوست در بیت مورد نظر نمی توان خود پادشاه باشد. بلکه تکرار همان یار مهربان در بیت نخست است. هیچ گاه پادشاه را با عنوان دوست خطاب نکرده اند.
3- هدف اصلی شاعر با توجه به سختی راه و مشکلات گذشتن از بیابان کشنده ی آموی، آسان نشان دادن راه به کمک ایهام و تخیل است که شاه بهانه ای نیاورد و دل از هرات برکند. بنابراین رودکی ریگزار کشنده ی آموی و آب خروشان جیحون را که بسیار خطرناک و خروشان است، با خیال شاعرانه ی خود، آسان یاب می کند، به گونه ای که بتوان به سادگی از آن گذشت.
*در بیت «تو چنین خانه کن و دل شکن ای باد خزان گر خود انصاف دهی مستحق نفرینی» خطاب باد خز ان به کیست؟
پاسخ: بعضی ها می گویند خطاب به «هجران» است ولی به نظر می رسد منظور شاعر، معشوق سنگدل است. چون ویژگی مکتب وقوع و واسوخت در این بیت دیده می شود. و واسوخت مکتبی است درشعر فارسی که شاعر عاشق از معشوق سنگدل روی برمی گرداند و به سرزنش او می پردازد.
*نهاد جدای محذوف را در شمارش گروه به حساب می آوریم یا نه؟
مثلاً در جمله ی (کتاب را آورد) چند گروه اسمی داریم؟
پاسخ: می دانیم که به ازای هر جزء حذف شده در جمله، نشانه ی (f) یا( _ )را گذاشته و در رسم نمودار هم از این نشانه ها استفاده می کنیم. حذف، نظام جمله را تغییر نمی دهد. بلکه تنها، جزیی یا بخشی از سخن را که – گوینده فکر می کند – شنونده می داند، از رو ساخت بر می دارد. اما آن بخش همچنان در ژرف ساخت جمله موجود است و باید (f) یا (-) را هم که به جای جزء محذوف می گذاریم، در شمارش گروه به حساب آوریم پس جمله ی فوق دارای دوگروه اسمی است وسه جزئي .
*واژه ی «غیرممکن» از نظر ساختمان مرکب است یا مشتق یا ...؟
پاسخ: واژه ی مورد نظر، مشتق مرکب است؛ زیرا از دو واژه ی (غیر) و (ممکن) و یک وند ( ِ ) ساخته شده است.
*واژه ی «خداوند» چند تکواژ است؟ دو تکواژ یا یک تکواژ؟ اگر دو تکواژ است، «وند» چه معنایی دارد؟
پاسخ: خداوند یک تکواژ است و گونه ی آزاد خدا. روزگاری این وند «وند» به شهادت کلام بزرگان، همان «مند» امروزین یا چیزی در حد آن بوده است و لاجرم واژه ساز و اشتقاقی. اما امروزه بر خلاف همتای دیگرش «مند» فعال نیست و در نتیجه نمی تواند یک تکواژ جداگا نه محسوب شود؛ چرا که استقلال دستوری و معنایی خود را از دست داده است.
*جمله ی «شما برای معلم خود پیام بنویسید» سه جزیی است یا چهار جزیی؟
پاسخ : جمله، سه جزیی است و معلم، متمم اسم است برای پیام نه متمم اجباری برای فعل نوشتن. نوشتن جزو افعالی نیست که غالباً یا در همه ی کارکردهایش با حرف اضافه ی «برای» همراه باشد. پس (برای) حرف اضافه ی اختصاصی فعل نوشتن نیست. اما پیام، جزو اسم هایی است که می تواند به کمک حرف اضافه ی (برای) متمم بگیرد. نمونه: پیامی برای جوانان، پیام رئیس جمهور به مردم و ....
*«ان» در «گیلان، پاییزان، شادان، کوهان و ....» چه نوع تکواژی است؟
آیا وند اشتقاقی است یا تصریفی؟
به بیان دیگر این کلمات مشتق اند یا ساده؟
پاسخ: اصل مهم در تشخیص این نوع تکواژها و واژه ها، حفظ استقلال دستوری تکواژها در ذهن اهل زبان است. امروز ایرانیان ،« گیلان» را متشکل از گیل + ان و« کوهان» را متشکل از کوه+ان می پندارند. پس بهتر است این واژه ها رامشتق فرض کنیم. مانند «پاییزان» و «بهاران» را تشکیل شده از «پاییز» و «بهار» + «ان» می داند و «شادان» را واژه ای ساخته شده از شاد+ان در نظر می آورد. بنابراین ، واژه ها مشتق اند و (ان) وند اشتقاقی آنهاست.
*آیا هر فعلی قابلیت مجهول شدن دارد؟
پاسخ: خیر، توضیح این که فعل های زیر را نمی توان مجهول کرد:
الف – فعل های ناگذر، فعل های ساده ی گذرا به متمم و فعل های گذرا به مسند.
مثال: کبوتر پرید، او با دشمنان جنگید، هوا سرد شد.
ب- فعل جمله هایی که از مصدر «داشتن» است، مجهول نمی شوند. مثال: سینا خانه ای داشت.
ج- فعل های «باید، می باید، بایستی، می بایست» + «مصدر مرخم یا فعل ناگذر» مجهول نمی شود. مثال: سهراب باید برود، باید از این جا رفت.
** فعل های گذرا به متمم را می توان بعد از تبدیل به گذرا به مفعول و متمم، مجهول نمود.
*حرف (واو) در واژه هایی مانند« دولت، موز، خسرو، جور (ستم)، شور (مشورت) و ...» نشانه ی چه آوایی است؟
پاسخ: حرف واو در چنین واژه هایی نشانه ی آوای چهارمی است که برخی زبان شناسان آن را مصوت هفتم زبان فارسی می دانند و برخی دیگر آن را مرکب از مصوت /o/ و صامت /w/ میپندارند. دکتر محمد باطنی این آوا را مصوت دوگانه می دانند که اکنون در زبان فارسی در حال مرگ است. به هر حال صورت گسترده ی این واژه ها چنین است: دولت ¬ د / ُ / و/ ل/ َ / ت و …
*آیا فعل مرکبی داریم که قسمت صرفی آن مصدر «شدن» باشد؟
پاسخ: آری؛ به عنوان نمونه: آغاز شد – ایجاد شد، تبدیل شد، بیان شد، دریافت شد، حاصل شد، مصرف شد، عوض شد.
در اغلب این فعل های مرکب «شدن» معادل صورت مجهول «کردن» است. صادر کرد ¬ صادر کرده شد ¬ صادر شد
آغاز کرد ¬ آغاز کرده شد ¬ آغاز شد
برای اثبات این که این فعل ها مرکب است یا صورتی حاصل از مسند و فعل گذرا به مسند، می توانیم به جای «شد» فعل «است» یا «بود» قرار دهیم. اگر جمله درست بود. مسند و فعل است در غیر این صورت فعل مرکب است.
مثال: روز دوشنبه تعطیل شد ¬ روز دوشنبه تعطیل است (بود)
مسند فعل مسند فعل
پسته ها به خارج صادر شد ¬ پسته ها به خارج صادر است ¬ جمله غلط و فعل مرکب است.
درس آغاز شد ¬درس آغاز است. جمله غلط است و «آغاز شد» فعل مرکب است.
درمقطع متوسطه مبحث فعل مركب ربطي مطرح نمي شود .
*آیا کلمه ای که مجاز شود می توانیم با کلمات دیگر در بیت مراعات نظیر یا تضاد بگیریم به عنوان مثال: «لب و دندان سنایی همه توحید تو گوید مگر از آتش دوزخ بودش روی رهایی» لب و دندان: مجاز از وجود است، حال آیا «لب و دندان» با «روی» می تواند مراعات نظیر شود؟
پاسخ: آری، زیرا واژه ی «روی» اگرچه به معنای «امکان» است و با «لب و دندان» ایهام تناسب دارد. ولی اگر «روی» در جمله نبود «لب و دندان» نمی تواند با هم مراعات نظیر باشند زیرا از نظر من دو کلمه نمی تواند مراعات نظیر باشد باید بیش از دو کلمه باشد.
" به کوشش روح اله هادی"