خیال آمدن!!!
خیال آمدنت دیشبم به ســر می زد
نیامدی که ببینی دلم چه پر می زد
به خواب رفتم و نیلوفــری بر آب شکفت
خیال روی تو نقشی به چشم تر می زد
شراب لعل تو می دیدم و دلم می خواست
هزار وسوسه ام چنگ در جگــــــــر می زد
زهی امید که کامی از آن دهان می جست
زهی خیال که دستی در آن کمـــــــر می زد
دریچه ای به تماشای باغ وا می شد
دلم چو مرغ گرفتار بال و پر مـــی زد
تمام شب به خیال تو رفت و ، مـــــــی دیدم
که پشت پرده ی اشکم سپیده سر می زد
+ نوشته شده در هفتم آبان ۱۳۸۸ ساعت توسط ahmad
|