ای تيغ زهرآلوده ،مجنون تو هستم

چشم انتظارت هر شب ، اينجا می نشستم

ای تيغ ، من لب تشنه ي ديدار بودم

شبها برای ديدنت بيدار بودم

عمری به راهت چشم حسرت دوختم

با آتش دل ساختم من سوختم من

هر نيمه شب من گفتگو با ماه كردم

فريادهای سينه را در چاه كردم

ای تيغ زهرآگين مرا دلگير كردی

چون ديركردی تو علی را پير كردی

با نخلهای خشكِ بی جان گريه كردم

من نيز هم پای يتيمان گريه كردم

ای تيغ دارم داغ زخمی را به سينه

از كوچه های خالی از مهر مدينه

آنجا كه از غمها گريبان چاك كردم

با دستهای خود گلم را خاك كردم

آنجا كه طفلانم زغم آزرده بودند

چون مرغ سرها زير پرها برده بودند

آنجا كه از انبوه غم ، لب بسته بودم ،

زهرا كتك می خورد و من بنشسته  بودم!