ياد داشت!!!
گرچه من خود زعدم دلخوش وخندان زادم عشق آموخت مرا شکل دگر خندیدن
دو نوع خنده وشادی داریم،ودونوع غم داریم.عشق به آدمی خنده ای از نوع دیگر می آموزد.
برای عشق دو رکن وجود دارد:رکن عاشقانه ورکن معشوقانه.عشق تنها نزد عاشق نیست بلکه نزد معشوق هم پیدا میشود.
عشق وقتی نزد معشوق می رود، اورا فربه وزیبا می کند وبرای او خنده به ارمغان می آوردوقتی نزد عاشق می آیداورا زرد روی ولاغر میکند وبرای او گریه به ارمغان می آورد.
اما نه این غم ونه آن شادی به معنای غم وشادی که گاهی بر لب می نشیند وبر می خیزد نیست.
بلکه این غم وشادی قبض و بسط است قبض مثل بستن مشت است وبسط مثل باز کردن مشت نه همیشه می توان دست را مشت کرد نه همیشه میتوان آن را باز گذاشت.
لذا غم عاشقان مقدمه شادی آنهاست.این غم غم دنیایی نیست ،غم تنهایی نیست بلکه غم جدایی است.
پس غم عاشقانه داریم وخنده عاشقانه ،خنده دنیادارانه وگریه دنیادارانه هم داریم .یکی عین تعلق است ودیگری عین ترک تعلق .یکی شادی وطربی است منوط به زوال تعلقات ودیگری فرح وطرب ناشی از تملک وفزونی تعلقات.
و بي ربط اينكه :
چاك پيراهن يوسف كه گل تهمت بود خنده بر سستي تدبير ذليخا مي كرد !
هاتف!