من تاب فراق تو ندارم
نقش تو به سینه می‌نگارم
شد در رگ و ریشه تیر عشقت
از هم بگستت پود و تارم
از بادهٔ آن دو چشم مستت
گه سر خوش و گاه در خمارم
وز بوی دو زلف عنبرینت
آشفته و مست و بیقرارم
وز لعل لب شکر فروشت
تلخ است مذاق انتظارم
جز وصل تو مقصدی ندارم
جز یاد تو مونسی ندارم!

                
...........................   !