سایه !
دل آمد و دی به گوش جان گفت
ای نام تو این که مینتان گفت
چه عذر و بهانه دارد ای جان
آن کس که ز بینشان نشان گفت
گل داند و بلبل معربد
رازی که میان گلستان گفت
آن کس نه که از طریق تحصیل
آموخت ز بانگ بلبلان گفت
صد گونه زبان زمین برآورد
در پاسخ آن چه آسمان گفت
ای عاشق آسمان قرین شو
با او که حدیث نردبان گفت
زان شاهد خانگی نشان کو
هر کس سخنی ز خاندان گفت
کو شعشعههای قرص خورشید
هر سایه نشین ز سایه بان گفت
با این همه گوش و هوش مستست
زان چند سخن که این زبان گفت!!!![]()
+ نوشته شده در بیست و سوم اسفند ۱۳۸۹ ساعت توسط ahmad
|