زهی حلاوت پنهان در این خلای شکم *** مثال چنگ بود آدمی نه بیش و نه کم
چنانکه گر شکم چنگ پر شود مثلا *** نه ناله آید از آن چنگ پر نه زیر و نه بم
که اقتباس است از حدیث «مثل المؤمن کمثل المزمار لا یحسن صوته الا بخلاء بطنه (فروزانفر، احادیث مثنوی، 222،). باز در این معنی گوید:
این دهان بستی دهانی باز شد *** کو خورنده ی لقمه های راز شد
گر ز شیر دیو تن را وا بری *** در فطام او بسی حلوا خوری (فطام: از شیر باز گرفتن کودک)
گر تو این انبان زنان خالی کنی *** پر ز گوهرهای اجلالی کنی
طفل جان از شیر شیطان باز کن *** بعد از آنش با ملک انباز کن
چند خوردی چرب و شیرین از طعام *** امتحان کن چند روزی در صیام
***
هیچ وازر وزر غیری بر نداشت *** هیچ کس ندرود تا چیزی نکاشت
طمع خام است آن مخور خام ای پسر *** خام خوردن علت آرد در بشر
کان فلانی یافت گنجی ناگهان *** من هم آن خواهم چرا جویم دکان
کار بخت است آن و آن هم نادر است *** کسب باید کرد تا تن قادر است...
تا نگردی تو گرفتار «اگر» *** که اگر این کردمی یا آن دگر
کز اگر گفتن رسول با وفاق *** منع کرد و گفت هست آن از نفاق
یک غریبی خانه می جست از شتاب *** دوستی بردش سوی خانه ی خراب
گفت او این را اگر سقفی بدی *** پهلوی من مر تو را مسکن شدی
هم عیال تو بیا سودی اگر *** درمیانه داشتی حجره ی دگر
ور رسیدی میهمان روزی تو را *** هم بیا سودی اگر بودیت جا...
گفت آری پهلوی یاران خوش است *** لیک ای جان در اگر نتوان نشست
که اقتباس است از آیه ی کریمه ی «و لا تزر وازره وزر اخری» (انعام آیه ی 164) و حدیث «ایاکم و اللوفان اللویفتح عمل الشیطان» فروزانفر، احادیث مثنوی، 49) بر حذر باشید از گفتن «اگر»، زیرا اگر گفتن راه را بر عمل شیطان باز می کند. مسلم نیز در صحیح حدیث مفصلی یاد کرده که بخشی از آن را باز می نویسیم: «... وان اصابک شیء فلا تقل لو انی فعلت کان کذا و کذا و لکن قل قدر الله و ماشاء فعل فان لو تفتح عمل الشیطان» و اگر چیزی [ = زیادتی] به تو برسد مگو که اگر چنین می کردم چنین و چنان می شد، بلکه بگو تقدیر خداوندی است و او آنچه خواهد بکند، زیرا «اگر» گفتن راه را بر عمل و فریبکاری دیو می گشاید.
گر گریزی بر امید راحتی *** زآن طرف هم پیشت آید آفتی
هیچ گنجی بی دد و بی دام نیست *** جز به خلوتگاه حق آرام نیست
کنج زندان جهان ناگریز *** نیست بی پا مزد و بی دق الحصیر
«دق الحصیر» = حصیر کوبی، و آن کنایه از زحمت و مشقت زندگانی است.
ابیات یاد شده همچنین تلمیحی است به آیت «لقد خلقنا الانسان فی کبد» (بلد، آیه ی 4) و معنای آیه این است که: خلق الانسان ان یکابد و یتحمل مضایق الدنیا و مصائبها مادام حیا = انسان را آفریده اند برای اینکه تا زنده است تنگی ها و اندوه های دنیا را بیازماید و برتابد). و همچنین به حدیث « الدنیا سجن المؤمن و جنت الکافر» که پیش از این یاد شده است.
***
هر که کارد، قصد گندم بایدش *** کاه خود اندر تبع می آیدش
قصد کعبه کن چو وقت حج بود *** چونکه رفتی مکه هم دیده شود
قصد در معراج دید دوست بود *** در تبع عرش و ملایک هم نمود
سید «الآعمال بالنیات» گفت *** نیت خیرت بسی گل ها شکفت
که تضمین یا اقتباس است از حدیث معروف «انما الاعمال بالنیات»
***
ما عیال حضرتیم و شیرخواه *** گفت «الخلق عیال للاله»
که حل این حدیث معروف است «الحق کلهم عیال الله فأحبهم الی الله انفعهم لعیاله»
***
خلق اطفالند جز مست خدا *** نیست کامل جز رهیده از هوی
گفت دنیا لهو و لعب است و شما *** کودک اید و راست فرماید خدا
جنگ خلقان همچو جنگ کودکان *** جمله بی معنی و بی مغز و مهان
جمله با شمشیر چوبین جنگشان *** جمله در لا ینبعی آهنگشان
که تلمیح است به آیه ی «و ما الحیواه الدنیا الا متاع الغرور» ( آل عمران، آیه ی 185)، و «و ما الحیواه الدنیا الا لعب و لهو» ( انعام، آیه ی 32)؛ و «و من اضل ممن اتبع هواه بغیر هدی من الله» ( قصص، آیه ی 50) و کیست گمراه تر از کسی که هوای نفس خود را بدون حجتی از خدا پیروی کرد؛ و نیز به کلام امیر مؤمنان (ع) که گوید «اشجع الناس من غلب هواه» (ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه).
***
جمله قرآن هست در نفی سبب *** عز درویش و هلاک بولهب
مرغ بابیلی دو سه سنگ افکند *** لشکر زفت حبش را بشکند
هست بر اسباب اسبابی دگر *** در سبب منگر در آن افکن نظر
انبیا در قطع اسباب آمدند *** معجزات خویش بر کیوان زدند
بی سبب مر بحر را بشکافتند *** بی زراعت چاش گندم کاشتند
چون خدا خواهد که مردی بفسرد *** سردی از صد پوستین هم بگذرد
همچنین ز آغاز قرآن تا تمام *** رفض اسباب است و علت و السلام
کشف این نز عقل کارافزا شو ـ کارافزا: مشکل ساز *** بندگی کن تا تو را پیدا شود
عقل دفترها کند یکسر سیاه *** عقل عقل آفاق دارد پر زماه
که تلمیح و اشاره است به چندین آیه و قصه قرآنی و چند حدیث، که از آن جمله است: «و اذا فرقنا بکم البحر فانجیناکم و اغرقنا آل فرعون» (بقره، آیه ی 50) و یاد کن زمانی که دریا را برای شما بشکافتیم و فرعونیان را غرق کردیم؛ در بیت اول «عز درویش» کنایه از عزت یافتن پیامبر اسلام است که یتیم بود و خدایش پناه داد و عزیز عالمیان کرد و بولهب را که از اشراف عرب بود خوار ساخت؛ بیت دوم قصه معروف سوره ی فیل را بیان می کند که ابرهه از طرف نجاشی والی یمن بود، با پیلان جنگی به قصد خراب کردن کعبه لشکر به مکه آورد، اما خدا مکر ایشان را بی نتیجه ساخت و پرندگان ابابیل (مولانا به ضرورت شعر «مرغ بابیلی» گفته است) را با سنگریزه هایی به پیکار ایشان فرستاد، و ایشان را چون کاه کرم خورده («عصف مأکول») ساخت!!!