لمعات وجهک اشرقت بشعاع طلعتک اعتلا
ز چه رو الست بربکم نزنی، بزن که بلی بلی
به جواب طبل الست او، ز ولا چو کوس بلی زدم
همه خیمه زد بدر دلم سپه غم و حشم بلا
پی خوان دعوت عشق او، همه شب زخیل کروبیان
رسد این صفیر مهیمنی که گروه غم زد الصلا
من و مهر آن مه خوبرو، که چو زد صلای بلی بر او
قدککته و سککته متدکدکاً متزلزلا
چو شنید نالة مرگ من، پی ساز من شد و برگ من
فاتی الی مهر ولاً‌ و بکی علی مجلجلا
تو که فلس ماهی حیرتی، چه زنی ز بحر وجود دم

بنشین چو صحبت و دمبدم بشنو خروش نهنگ لا !!!

ب...........................!