گفتم كيم دهان و لبت كامران كنند گفتا بچشم هر چه تو گوئى چنان كنند
گفتم خراج مصر طلب مى كند لبت گفتا درين معامله كمتر زيان كنند
گفتم به نقطه ء دهنت خود كه برد راه گفت اين حكايتيست كه با نكته دان كنند
گفتم صنم پرست مشو با صمد نشين گفتا بكوى عشق همين و همان كنند
گفتم شراب و خرقه نه آئين مذهبست گفت اين عمل بمذهب پير مغان كنند
گفتم هواى ميكده غم مى برد ز دل گفتا خوش آن كسان كه دلى شادمان كنند
گفتم ز لعل نوش لبان پير را چه سود گفتا ببوسه ء شكرينش جوان كنند
گفتم كه خواجه كى بسر حجله مى رود گفت آن زمان كه مشترى و مه قران كنند
گفتم دعاى دولت او ورد حافظ است
گفت اين دعا ملايك هفت آسمان كنند
قندی از غزل های شیرین خواجه حواله ی قندتان !!!
به پاس عیدانه ی امسالتان!
تادور دست دانایی به همت بلندتان راهی نیست!