شکرانه!
| گفتم كيم دهان و لبت كامران كنند | گفتا بچشم هر چه تو گوئى چنان كنند |
| گفتم خراج مصر طلب مى كند لبت | گفتا درين معامله كمتر زيان كنند |
| گفتم به نقطه ء دهنت خود كه برد راه | گفت اين حكايتيست كه با نكته دان كنند |
| گفتم صنم پرست مشو با صمد نشين | گفتا بكوى عشق همين و همان كنند |
| گفتم شراب و خرقه نه آئين مذهبست | گفت اين عمل بمذهب پير مغان كنند |
| گفتم هواى ميكده غم مى برد ز دل | گفتا خوش آن كسان كه دلى شادمان كنند |
| گفتم ز لعل نوش لبان پير را چه سود | گفتا ببوسه ء شكرينش جوان كنند |
| گفتم كه خواجه كى بسر حجله مى رود | گفت آن زمان كه مشترى و مه قران كنند |
| گفتم دعاى دولت او ورد حافظ است |
|
گفت اين دعا ملايك هفت
آسمان كنند قندی از غزل های شیرین خواجه حواله ی قندتان !!! به پاس عیدانه ی امسالتان! تادور دست دانایی به همت بلندتان راهی نیست! |
+ نوشته شده در چهارم فروردین ۱۳۸۹ ساعت توسط ahmad
|