با دستور : به تقاضای دوستان در این ابواب!
در ماضي مستمر و مضارع مستمر "تکيه در کجا قرار مي گيرد؟
جواب: حقيقت اين است که دربارهي فعل و ساختمان آن در زبان فارسي تحقيق دقيقي صورت نگرفته است. از يک سو فعلها را به ساده و پيشوندي و مرکب تقسيم کردهاند و فعلهاي مرکب را داراي دست کم دو جزء اسمي و فعلي (پايه و همکرد يا جزء غيرصرفي و جزء صرفي ) دانستهاند و جز آنها را – اگر پيشوندي نباشد – ساده دانستهاند.از سوي ديگر، فعلها را در همهي انواع آن، يک واژه به شمار آوردهاند و مثلاَ فعل مركب "روي داد" را يک واژه شمردهاند.همچنين گفتهاند: واحد تکيهدار در زبان فارسي واژه است... و هر واژهي مرکب فقط يک تکيه دارد.1يعني واژههاي فارسي – چه ساده و چه مرکب- فقط يک تکيه دارند.اگر اين مقدمات را بپذيريم بايد بگوييم:
الف: هر واژه – چه ساده و چه مرکب- در زبان فارسي يک تکيه دارد.
ب: ماضي مستمر يا مضارع مستمر، يک واژه است.
ج: پس ماضي مستمر يا مضارع مستمر، يک تکيه دارد.
در ماضي مستمر نقلي، تکيهي فعل، "داشتن" روي هجاي آخر است، مثل: داشتهميرفته
مضارع مستمر يا در جريان نيز مانند ماضي مستمر، دو واحد است و لذا داراي دو تکيه. تکيهي جزء اول روي هجاي دوم است و تکيهي جزء دوم روي هجاي اول:دارمميخورم
اکنون بايد پرسيد: آيا ماضي يا مضارع مستمر يک واژهاند يا دو واژه؟
اگر يک واژهاند، پس بايد يک تکيه داشتهباشند. اگر دو واژهاند پس چگونه آنها را جزء فعلهاي ساده به شمارميآوريم؟از اين گذشته، اگر دو واژهاند نقش هر يک چيست؟سرانجام "دارمميروم" يک فعل است يا دو فعل؟
به نظر بنده، ماضي مستمر و مضارع مستمر يک فعل هستند و يک واژهي چند تکواژي به شمار ميروند و يک تکيه دارند، جاي تکيه روي هجاي پيشوند،مي، است: داشتمميآمدم دارمميآيم
2- اسمهايي که نشانهي صفت نسبي "ي" ميگيرند، در ترکيبها اسم هستند يا صفت ؟
ج: افزودن"ي" نسبت به اسم دو حالت پيش ميآورد:
خانه+ گ+ ي= خانگي
خانواده + گ + ي= خانوادگي
اسم + پسوند + پسوند:
مرد + انه + گ+ي = مردانگي
صفت + ه + گ + ي= هفتگي
قيد + گ + ي= هميشگي
پيشوند+ اسم + ميانجي+ پسوند:
بي+ برنامه + گ + ي= بي برنامگي
نتيجه:
ساختمان حاصل مصدر:
1- صفت مفعولي + ميانجي + ي = گرفتگي (مشتق)
2- صفت فاعلي+ ميانجي + ي = گويندگي (مشتق)
3- اسم + ميانجي + ي = خانگي، بچگي (مشتق)
4- قيد + ميانجي + ي= هميشگي (مشتق)
5- پيشوند + اسم + ميانجي + ي = بيبرنامگي، بيمزگي (مشتق)
6- پيشوند + بن ماضي + پسوند+ ميانجي + ي = همبستگي (مشتق)
7- اسم + بن ماضي + پسوند+ ميانجي + ي = تورفتگي، برقگرفتگي، ضربديدگي ( مشتق- مرکب)
8- اسم + پسوند + ميانجي + ي = مردانگي (مشتق)
9- صفت + پسوند + ميانجي + ي = آزادگي، بردگي، جاودانگي، پارگي ( مشتق)
10- صفت + بن ماضي+پسوند + ميانجي + ي = حلالزادگي (مشتق – مرکب)
3. چگونه ميتوان بدون قرار دادن واژه در جمله جاي تكيه را مشخص نمود؟
همانگونه كه در كتاب "زبان فارسي 3" صفحهي 36 آمده است:
در زبان فارسي جاي هجاهاي تكيهدار مشخص است... تكيهي واژههايي كه اسم يا صفت هستند، بر هجاي پاياني واقع ميشود."البته وقتي واژهها را به طور معمولي و پشت سر هم به كار ميبريم، اصلا متوجه نميشويم كه برخي از هجاها را با فشار بيشتر تلفظ ميكنيم. تنها درحالتهاي آگاهانه – يعني وقتي قصد شناخت تكيه را داريم- و يا در آزمايشگاه صداشناسي ميتوان جاي تكيه و فشار مورد نظر بر يك هجاي واژه را معلوم كرد.پس بهتر است كه قواعد تكيه را به خاطربسپاريم و بگويم كه هجاي پاياني اسمها و صفتها تكيه دارند. يا مثلاًَ تكيهي سوم شخص ماضي ساده روي هجاي پاياني آن است.جاي تكيه فعلها و انواع آن، در كتاب راهنماي معلم زبان فارسي3 ص 69 (چاپ1381) آمده است.
4. در بارهي تتابع مضافاليه و مضافاليه مضافاليه توضيح دهيد:
ج: تتابع اضافات يعني اينكه دو يا سه يا . . . مضاف اليه براي هسته در يك گروه اسمي. مانند:خانهي همسايهي من
مضافاليه مضافاليه، وابستهي وابسته است و به هستهي گروه اسمي مربوط نيست. مانند:باغ روستاي احمدآباد
در تتابع اضافات همهي مضافاليهها وابستهي هسته به شمار ميآيند و به آن مربوطند.
متمم اسم
5. چه نوع اسمهايي نياز به متمم دارند؟
همان گونه كه برخي از فعلها گذرا به متمم هستند و با داشتن حرف اضافهي اختصاصي به متمم نياز دارند، بعضي از اسمها نيز از چنين خصوصيتي برخوردارند. فعل مركب "آشتي كردن " از جمله فعلهايي است كه حرف اضافهي اختصاصي دارد:"آشتي كردن با" و بدون متمم، معناي فعل و در نتيجه مفهوم جمله ناقص ميماند. واژهي "جدايي" هم از جمله اسمهايي است كه با داشتن حرف اضافهي اختصاصي "از" به متمم نياز دارد و بدون آن، معناي "جدايي" ناقص خواهد بود:جدايي از دوست دشوار بود." از دوست" متمم است ولي نه متمم فعل ؛ زيرا فعل اسنادي "بود" نيازي به متمم ندارد، بلكه متمم اسم "جدايي" است كه در جملهي بالا نقش "نهاد" دارد.
متمم اسم دربارهي اسم پيش از خود – و به ندرت پس از آن- توضيح ميدهد و معناي آن را تمام ميكند؛ يعني اسمي كه در جمله نفش نهادي، مفعولي، مسندي يا متممي دارد، بدون متمم خود ناقص ميماند و حرف اضافه هم جزء ذات آن اسم است:«انتقاد از نارساييها لازم است.»نارساييها متمم است ولي نه متمم فعل، بلكه متمم اسم" انتقاد" كه در اين جمله نقش نهادي دارد.
نمونههاي ديگر:
كاسه پر از آب است. ( آب متمم صفت كه در جاي اسم نشسته و نقش مسندي دارد)
مبارزه با استعمار تاريخ طولاني دارد. ( متمم مبارزه در نقش نهاد)
او به جنگ با دشمن پرداخت. (دشمن متمم اسم جنگ است كه در اين جمله نقش متمم دارد ----- متمم اسم)
جدايي از او براي من دشوار بود. ( او متمم اسم "جدايي" است كه نقش نهادي دارد و "من" متمم "او" است كه نقش متممي دارد----- متمم متمم است.)
رييس جمهور مصاحبه با خبرنگاران را پذيرفت.(خبرنگاران متمم اسم "مصاحبه" است كه نقش مفعولي دارد---- متمم مفعول)
نكتهي مهم: متمم اسم با اسم خود مجموعاً يك نقش دارد و در جايگاه يك نقش اصلي مينشيند. به همين دليل، با وجود اجباري بودن متمم اسم و لزوم آن در جمله، مستقل به حساب نميآيد و از اجزاي اصلي جمله شمرده نميشود.
جملهي : كاسه پر از آب است.
سه جزئي مسندي است و متمم "آب" با حرف اضافه جزئي از گروه اسمي "پر" به شمار ميرود كه نقش مسندي دارد. همچنين:«انتقاد از نارساييها لازم است.»"انتقاد از نارساييها" نهاد جمله است و متمم "نارساييها" جايگاه مستقل ندارد.
تعداد اجزاي جمله را فقط فعل تعيين ميكند.گاه متمم اسم را ميتوان به وابستهي يسين (صفت يا مضاف اليه) تبديل نمود:رئيس جمهور در يك مصاحبهي مطبوعاتي اعلام كرد....
مصاحبهي مطبوعاتي= مصاحبه با مطبوعات.
انتقاد از نارساييها لازم است.
انتقاد نارساييها لازم است.
مضافاليه
تعدادي از اسمهاي متممخواه:
نزاع با گفتگو با صلح با مناظره با
جنگ با مناقشه با نبرد با سازش با
رو بوسي با مقابله با وداع با دعوا با
مدارا با مسابقه با معامله با
فعل مركب
7 - راه تشخيص فعل مركب از ساده چيست؟
ج- براي تشخيص فعل مركب از ساده چند راه وجود دارد كه هر يك در جاي خود مفيد و كارگشا است. قبل از ذكر اين شيوهها نكتهاي به تأكيد تمام يادآوري ميكنيم و آن توجه به فعل در زنجيرهي جمله است. فعل را به طور مجرد و خارج از جمله بررسي نكنيم، چه بسا فعلي در يك جمله ساده باشد و همان فعل در جملهي ديگر، در هم نشيني با اجزاي متفاوت، مركب به شمارآيد. اما راههاي تشخيص :
1. در جملههاي چهارجزئي مفعولي- متممي، اگر پيش از فعل اسم يا صفتي باشد كه نه مفعول است و نه متمم،قطعاًباجزء فعلي، يك فعل مركب به شمارميآيد. مثال:
1. احمد پول را از من قرض گرفت.
نهاد مفعول متمم فعل مركب
تهمينه نام سهراب را براي پسرش انتخاب كرد.
نهاد مفعول متمم فعل مركب
سارق پولها را از بانك سرقت نمود.
فعل مركب
2- در جملههاي چهار جزئي متمم – مسندي يا مفعولي – مسندي نيز اگر جزء غيرصرفي (پايه) نقش متمم يا مسند نداشتهباشد، حتماً جزئي از فعل مركب است:
مردم از پوريايولي به عنـــــوان پهلوان نام ميبردند.
نهاد متمم گروه حرف اضافه مسند فعل مركب
من او را عاقل گمان كردهبودم.
نهاد مفعول مسند فعل مركب
3- عبارتهاي كنايي داراي فعل- كه اجزاي آن امروزه تك تك معناي خاصي دارد كه با معناي كل عبارت كاملاً متفاوت است- هميشه فعل مركب هستند.
او دست به عصا راه ميرود (= احتياط ميكند)
نهاد فعل مركب
جملهي بالا دو جزئي است.
او به من فخر ميفروشد. (=ناز ميكند يا غرور دارد)
نهاد متمم فعل مركب
4- مفعولپذيري : اگر در جملهاي مفعول همراه با نشانهي خود بيايد، فعل داراي جزء اسمي يا صفتي حتماً مركب است:
احمد اين كتاب را مطالعه كرد.
فعل مركب
دزد پولها را سرقت نمود.
فعل مركب
در جملهي «دزد پولها را به سرقت برد.»فعل جمله ساده است و "به سرعت" متمم قيدي و قابل حذف است: دزد پولها را برد.
5- هم معنايي با "گرداند"
اگر بتوانيم فعل يك جمله را با " گرداند" عوض كنيم به طوري كه معناي جمله تغير نكند، فعل حتماً ساده و جزء پيش از آن "مسند" است، مثال:شاعر، مجلس را گرم نمود. (گرداند) طوفان خانهها را خراب كرد.( =گرداند)
نقشههاي ما را نقش برآب ساخت. (=گرداند)
6- منفي ساختن فعل و افزودن "هيچ" "ي" پيش و پس از جزء غير صرفي(پايه):
اگر باز هم در ساده يا مركب بودن فعل ترديد داشتيم، بايد آن را منفي كنيم و پيش و پس از پايه " هيچ" و وابستهي پسين"ي" بيفزاييم، اگر جمله معنا داشت، فعل حتماً ساده است و در غير اين صورت، مركب خواهد بود. مثلاً:احمد براي پيروزي خود تلاش كـــــرد.
مفعول فعل ساده
ممكن است بگوييم : فعل "كوشش كرد" مركب است زيرا مترادف با فعل "كوشيد" است كه خود ساده به حساب ميآيد. اما اين نظر، درست نيست. هر فعلي كه يك مترادف ساده داشته باشد، ساده نيست. جملهي بالا را منفي ميكنيم:احمد براي پيروزي خود هيچ تلاشي نكرد. (= انجام نداد)
دربارهي جملهي : من درس را ياد گرفتم" نميتوانيم بگوييم: من درس را هيچ يادي نگرفتم.
ميبينيم كه ملاك گسترشپذيري (وابستهپذيري ) در اين جا ديده ميشود و بعد از "كوشش" وابستهي "ي" آمده است و جمله هم معناي كاملاً درست و رايجي دارد. چرا بايد از ملاك وابستهپذيري فقط در ساختهاي مثبت استفاده كنيم؟اگر فعلي در شكل مثبت خود مركب باشد،بايد در شكل منفي و ديگر ساختها هم مركب بماند. فراموش نكنيم فعل مركب، آن است كه مصدر مركب داشتهباشد و بن مضارع آن نيز به صورت مركب رايج باشد.
نكتهي مهم ديگر آن است كه برخي به جزءغيرصرفي (پايه) وابستهاي ميافزايند و ميگويند : معنا دارد. اما معناداري به تنهايي كافي نيست، فعل بايد كاربرد عام داشته باشد و رايج هم باشد.
7- جانشينپذيري
اگر در ساده يا مركب بودن فعلي در جمله ترديد داريم، ميتوانيم قسمت فعلي را با فعل هممعناي آن عوض كنيم تا ترديد ما برطرف شود. مثال:الف: احمد حرف جالبي زد.
ب: احمد حرف جالبي گفت.
پ : احمد حرف جالبي بر زبان آورد.
مي بينيم فعلهاي "گفت" و "بر زبان آورد" معادل و هممعناي فعل "زد" است. پس فعل "زد" در جملهي الف ساده است. توجه به نظام معنايي و كاربرد ها و معاني متفاوت يك فعل در جمله در تشخيص ساده و مركب بودن آن، ضروري و روشنگر است.مثال ديگر:
الف: او با من مصاحبه كرد.
ب: او با من مصاحبه انجام داد.
فعل "كرد" در جملهي الف به معناي "انجام داد" است و ساده به شمار ميرود.
همانگونه كه اگر فعلي به معناي "گرداند" يا "گشت " (= شد) باشد، فعل ربطي و اسنادي (مسند خواه) محسوب ميشود، فعل "كرد" كرد نيز اگر به معناي "انجام داد" باشد، هميشه ساده و گذرا به مفعول است و جزء پيش از آن (اسم يا صفت) مفعول جمله به شمار ميآيد.
مثال ديگر:
الف: احمد سوگند خورد.
ب: احمد سوگند ياد كرد.
پ: احمد سوگند به جاي آورد.
فعل "خورد" در معناي "به جاي آورد" و "ياد كرد" آمده و ساده است و "سوگند " مفعول آن شمرده ميشود.
اغلب، نقش مفعول با فعل خود، با فعل مركب اشتباه ميشود. يعني مفعول جمله را جزء اسمي يا صفتي (پايه) فعل ميپندارندو خطا در همين جاست. اگر نتوانستيم با قاعدهي جانشيني و معادل معنايي، جزء پيشين فعل را مفعول به حساب آوريم، فعل ما مركب خواهد بود.گاهي نيز -به ندرت – جزء پيشين، متمم اسم است؛ مانند:کودک زمين خورد = کودک به زمين خورد = کودک به زمين افتاد.
فعل "خورد" ساده است و "زمين" نقش متممي دارد که نقشنماي آن به قرينهي معنوي حذف شده است.منظور از ساختگرايي و پرهيز از معنيگرايي نيز دقيقاً به اين معناست که :
1- فعلها را بايد در ساختمان جمله بررسي کرد نه خارج از آنها.
2- به کاربردهاي گوناگون فعل در جمله توجه نمود.
3- نشانههاي لفظي (نقش نماها ) اهميت دارند و استثناپذير نيستند.
براي مثال : نشانهي "را" هميشه و همه جا – در زبان فارسي معيار امروز- نقشنماي مفعول است و معناي آن مورد نظر نيست. در جملهي "پرستار کودک را غذا داد" "کودک" مفعول اول جمله و "غذا" مفعول دوم آن است و جمله دو مفعولي شمرده ميشود. نبايد بگوييم "را" يعني "به" و جمله در اصل چنين بوده است:" پرستار به کودک غذا داد.
آن چه اهميت دارد شکل فعلي جمله و قاطعيت نقشنماي مفعول است. هم چنين جملهي "دلم گرفت" با جملهي "احمد حقش را گرفت" يا "پليس دزد را گرفت" تفاوت دارد، در جمله ي اول "گرفت" يعني "غمگين شد"، در جملهي دوم "گرفت" يعني "به دست آورد" . در جملهي سوم " گرفت" يعني "دستگير کرد".فعلها تفاوتهاي معنايي دارند و يک فعل به حساب نميآيند."گرفت" جملهي اول ناگذر و در جملهي بعدي گذرا به مفعول است..در دستور مبتني بر ساختگرايي، تعيين نقش و معناي يک واژه به هم نشيني آن با ديگر واژه ها بستگي دارد که به آن ارتباط افقي يا ساختاري ميگويند.مثال:
الف: سرم به سنگ خورد.
ب: لباسش به من خورد.
پ: کودک شير خورد.
در جملهي الف "سرم به سنگ خورد" يک جملهي کنايي و مجموعاً يک فعل مرکب است و نهاد آن "من" بوده که حذف شده است.درجملهي "ب" لباس نهاد جمله، "من" متمم و "خورد" فعل آن و ساده است؛ يعني اندازه شد.در جمله ي "ب" "خورد" يعني نوشيد و اين معنا از همنشيني آن با کودک و شير پيدا ميشود.در جملهي الف، همنشيني فعل "خورد" با سر و سنگ، فعل مرکب کنايي ساخته است.در جملهي ب، همنشيني "خورد" با لباس، فعل سادهي گذرا به متمم پديد آورده است. در جمله ي پ هم نشيني "خورد" با شير و کودک، فعل را ساده و گذرا به مفعول نموده است.
از دو ملاک "وابستهپذيري و نقشپذيري سخن نميگوييم زيرا شرح آن در کتاب درسي آمده است.
به طور خلاصه :براي تشخيص فعل ساده از مرکب بايد سه نکته را مهم دانست:
1- توجه به معيار صرفي يعني استفاده از قاعدهي جانشينپذيري.
2- يعني هم به جاي فعل مورد نظر فعلهاي مناسب ديگر قرار دهيم و هم به جاي جزء غيرصرفي يا پايه (اسم/ صفت) نمونههاي ديگر بياوريم.
3- مثال : او مرا خسته کرد
بيچاره
خفه
ناتوان
مقروض ....
عوض کردن محتواي مسند و آوردن نمونههاي ديگر جمله را بيمعنا نميسازد. پس فعل ما ساده است. اگر مرکب بود، نميتوانستيم جزء پيشين آن را تغيير دهيم. در فعل مرکب دو جزء اسمي و فعلي تجزيهپذير و قابل جداسازي و جانشينسازي نيستند، مثال:حادثهي تلخي روي داد.به جاي "روي " هيچ واژهي ديگري نميتوان آورد که معناداري جمله را حفظ کند؛ جز در يک مورد که آن هم "رخ" است و اين واژه با "روي" در اين جمله کاربرد يکسان دارد. پس فعل ما مرکب است.
2- توجه به معيار نحوي، يعني استفاده از قاعدهي هم نشيني و نظاممعنايي در تشخيص ساده يا مرکب بودن فعل (نقشپذيري و وابسته پذيري جزء پيشين فعل)
3- توجه به معيار اوايي، يعني استفاده از عوامل زبرزنجيري و درنگ در تشخيص ساده يا مرکب بودن فعل. اگر فعل جمله مرکب باشد، چون يک واژه به شمار ميرودپس يک تکيه دارد. اگر بتوانيم پس از جزء پيشين فعل مکث يا درنگ کنيم، حتماً غعل ما ساده خواهد بود.براي اين که بدانيم مکث يا درنگ چگونه در تشخيص ساده يا مرکب بودن فعل دخالت دارد از يک شيوهي ساده و علمي استفاده ميکنيم:استفاده از نقش تبعي "تکرار:
او مرا بيچاره کرد بيچاره
من همه چيز را خراب کردم خراب
اگر فعل ما مرکب بود، هرگز نميتوانستيم قسمتي از آن را بعد از فعل تکرار کنيم. در نقش تبعي، مسندي که بعد از فعل ميآيد به جمله پايان ميدهد و بعد از آن بايد کاملا درنگ نمود و ساکت شد. اما نميتوانيم بگوييم:
حادثه ي بدي روي داد روي
او مرا درک نميکند درک
اکنون بر فراز ايوانها قرار داريم قرار